آنکه روانش منبسط باشد. رجوع شود به فرهنگ ولف شود، دارای سعۀ صدر: زبان برگشاداردشیر جوان چنین گفت کای کارکرده گوان هر آن کس که بر گاه شاهی نشست گشاده روان باد و یزدان پرست. فردوسی
آنکه روانش منبسط باشد. رجوع شود به فرهنگ ولف شود، دارای سعۀ صدر: زبان برگشاداردشیر جوان چنین گفت کای کارکرده گوان هر آن کس که بر گاه شاهی نشست گشاده روان باد و یزدان پرست. فردوسی
صفت مرکّب}}روباز مقابل روبسته. چهرۀ روپوش نگرفته. بی حجاب: خوبرویان گشاده رو باشند تو که روبسته ای مگر زشتی ؟ سعدی. اما در خلوت با خاصان گشاده رو و خوشخو آمیزگار اولیتر. (گلستان)، خوشگل. مقبول. زیبا: زآن روی که بس گشاده روی است مویم چو زبان، زبان چو موی است. نظامی
صِفَتِ مُرَکَّب}}روباز مقابل روبسته. چهرۀ روپوش نگرفته. بی حجاب: خوبرویان گشاده رو باشند تو که روبسته ای مگر زشتی ؟ سعدی. اما در خلوت با خاصان گشاده رو و خوشخو آمیزگار اولیتر. (گلستان)، خوشگل. مقبول. زیبا: زآن روی که بس گشاده روی است مویم چو زبان، زبان چو موی است. نظامی
آنکه حجاب ندارد. آنکه رو نبندد، بشاش. خندان. شادان. طلق الوجه. (منتهی الارب) : رسیدند بهرام و خسرو بهم گشاده یکی روی و دیگر دژم. فردوسی. ، بشاش. خندان. شادان: گشاده روی باید بود یکچند که پای و سر نیاید هر دو در بند. نظامی. گشاده روی کنی همچو گل وداع مرا شکسته دل نکنی پیش عندلیبانم. صائب. رجوع به گشاده رو شود
آنکه حجاب ندارد. آنکه رو نبندد، بشاش. خندان. شادان. طلق الوجه. (منتهی الارب) : رسیدند بهرام و خسرو بهم گشاده یکی روی و دیگر دژم. فردوسی. ، بشاش. خندان. شادان: گشاده روی باید بود یکچند که پای و سر نیاید هر دو در بند. نظامی. گشاده روی کنی همچو گل وداع مرا شکسته دل نکنی پیش عندلیبانم. صائب. رجوع به گشاده رو شود